ازكتابچه اي سيانوشته هايم
نمازم شعري گيسويت
بروقاصدهمین حالابگوآن بی وفایارم
بسوزان نامه هایم راکه باتونیست سروکارم
بسوزان یادگارم راکه هرچه هست درنزدت
که تایکدم بیا سایت دل دیوانه وزارم
تراقدیس ،ترامهتاب،تراخورشیدمی گفتم
که ازآن توصیف بیجا زوجدانم شرمسارم
قبله ام بودحضرت رویت،نمازم شعرگیسویت
ولی امروزتوآن بت که ازبام دلم بایدبردارم
اگرروزدوصدبارت نمی دیدم بمن ماه صیامی بود
که عیدم دیدن رویت لب نرم توبودخرمای افطارم
خدارامن سپاس گویم که امروزازره لطفش
بدیدم چهری اصلت به این چشم گنهکارم
25/10/1387
همچوخورشیدآمدی تاخورشید بارانم کنی
ازطلوع چهره ات مست وغزل خوانم کنی
چادر ازابرسیه،پیرن زباران بهار
من کویرتشنه ام آمدی تاغرق بارانم کنی
20/10/1388
+ نوشته شده در چهارشنبه هجدهم خرداد ۱۳۹۰ ساعت 17:6 توسط احسان الله احسان
|