آهو تر از آهو
تورا آهو ترین آهو در این شهر و محل گفتم
لبت را طرح گل در بستر ماه حمل گفتم
قلم مو را گرفتم تا کشیدم طرح چشمانت
و در تفسیر چشمانت تمام شب غزل گفتم
برای التیام شام های تلخ و تاریکم
تورا ماه و تور ا یک آسمان پر زحل گفتم
و با روح ودل و ذهن و ضمیرم در تمام عمر
جناب چشم هایت را همیشه در جدل گفتم
به دشت و کوهسار عاشقی ات سر نوشتم را
به چنگ پلک هایت عاقبت مرگ و اجل گفتم
11391/4/11
بامیان
**
قریه گردی
ياد آن شبها كه در من از حضورت خواب بود
شام هاي تلخ من آلوده در مهتاب بود
ياد آن شب ها كه دستم حلقه شد در گردنت
بوسه چيدم از لبت تا بر لبانم تاب بود
در كنار ساحل در يا كه بودي تا به صبح
ماهتاب چهره ات در پرده هاي آب بود
چشم هاي آهوانه شعله ور در رگ رگم
دور دور چشم هايت قلب من يك قاب بود
قريه گردي ها اگر يادت بود در پاس شب
چادر و هم رو سري ات از گل شبتاب بود
1391/4/27
***
لباسی گلابی به تن کرده ی
به ذهن ودل من وطن کرده ی
حضور تو آلام و دردم شکست
ندانی چه لطف به من کرده ی
تو از حس آن چشم آهو نژاد
به جانِ دلم پیرهن کرده ی
**
کسی گفت از بستر نسترن
تو گل گل چه زیبا سخن کرده ی
کسی گفت شهر و دیار مرا
پر از مشک و عطر ختن کرده ی
1391/5/2
**
شب است و ازدحام باد و باران
دو کفشم پاره و راهِ بیابان
برای التیام زخم هایم
مدد می جویم از خار مغیلان
**
رخت در شام تلخ من قمر بود
سحر از خنده هایت شعله ور بود
تو بودی قریه از تو بار ور بود
و راه خانه ام آهو گذر بود
**
تو رفتی شام هایم بی چراغ است
به ذهنم آتش یاد تو داغ است
در این شب ها بدونت قریه گردم
تو را هرسو دوچشمم در سراغ است
**
زلیخا قول خود را زیر پا کرد
مرا در "قندهار " غم رها کرد
شبی در یک هجوم "طالبانی "
سرٍ احساس را از تن جدا کرد
و با روح ودل و ذهن و ضمیرم در تمام عمر
جناب چشم هایت را همیشه در جدل گفتم
به دشت و کوهسار عاشقی ات سر نوشتم را
به چنگ پلک هایت عاقبت مرگ و اجل گفتم
11391/4/11
بامیان
**
قریه گردی
ياد آن شبها كه در من از حضورت خواب بود
شام هاي تلخ من آلوده در مهتاب بود
ياد آن شب ها كه دستم حلقه شد در گردنت
بوسه چيدم از لبت تا بر لبانم تاب بود
در كنار ساحل در يا كه بودي تا به صبح
ماهتاب چهره ات در پرده هاي آب بود
چشم هاي آهوانه شعله ور در رگ رگم
دور دور چشم هايت قلب من يك قاب بود
قريه گردي ها اگر يادت بود در پاس شب
چادر و هم رو سري ات از گل شبتاب بود
1391/4/27
***
لباسی گلابی به تن کرده ی
به ذهن ودل من وطن کرده ی
حضور تو آلام و دردم شکست
ندانی چه لطف به من کرده ی
تو از حس آن چشم آهو نژاد
به جانِ دلم پیرهن کرده ی
**
کسی گفت از بستر نسترن
تو گل گل چه زیبا سخن کرده ی
کسی گفت شهر و دیار مرا
پر از مشک و عطر ختن کرده ی
1391/5/2
**
شب است و ازدحام باد و باران
دو کفشم پاره و راهِ بیابان
برای التیام زخم هایم
مدد می جویم از خار مغیلان
**
رخت در شام تلخ من قمر بود
سحر از خنده هایت شعله ور بود
تو بودی قریه از تو بار ور بود
و راه خانه ام آهو گذر بود
**
تو رفتی شام هایم بی چراغ است
به ذهنم آتش یاد تو داغ است
در این شب ها بدونت قریه گردم
تو را هرسو دوچشمم در سراغ است
**
زلیخا قول خود را زیر پا کرد
مرا در "قندهار " غم رها کرد
شبی در یک هجوم "طالبانی "
سرٍ احساس را از تن جدا کرد
+ نوشته شده در چهارشنبه یازدهم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 18:43 توسط احسان الله احسان
|