به خنده خنده غم هایت زدودم
غزلهایم برای تو سرودم

خزان تلخ را بر باد کردم

که کلکین  بهاران را گشودم


**         **

بگوش کوچه پیچیده صدایت

طنین افگنده هرسو  خنده هایت

بخند آهسته تر آهسته بگذر

دلم افتاده مریم پیش پایت


*****

به رقص آمد نگاه گرم دختر

دلم پچید درگلهای چادر


گذشت از پیش چشمم خنده برلب

جهان را پیش چشمم کرد محشر


*****

در این شبها که هردم می نویسم

بهشتم را جهنم می نویسم


تمام شب به کوهسار خیالم

من از میترا و مریم می نویسم


*****

به مکتب می رود سروی روانم

سر راهش گل نسرین بمانم


برای حفظ آن مه پاره ی خود

"ببین آماده ام تا مرز جانم"

*****

بدی قولی که بامن یار میشی

به این غم دیده تو غم خوار میشی


بدی قولی که درشب های تارم

به نقش ماه نو هموار میشی


*****

در این شب ها که در دستت اسیرم

گدایم ,مسکنم ,خیلی فقیرم


ولی وقتی که می تازی به جانم

تو چاقویی ومن سیب وپنیرم

*****

در این شب ها که از تو خیلی دورم

مثال چوپ تر بین تنورم


دو چشمت روشنای چشم هایم

بدون چشم هایت مثل کورم

معذرت



آن شب که باتوگفتم از حال و وضع زارم

ازگریه های تلخم، ازقلب بی قرارم



گفتم که فرصتی ده تا وامق توباشم

عذرا صفت بتابی امشب تو در کنارم



گفتم خزان تلخی درمن تنیده عذرا!

با خنده هایت اما مهمان نو بهارم



بی تو جهان رویا یک شام تلخ باشد

با تو تمام شب را مهتاب می شمارم


عذرا ازاین که چندی رفتم به راه دیگر

درپیشگاه چشمت یک عمر شرم سارم



لطفن بگو توچیزی، دیوانه انتظار است


آیا هنوز عذرا بانفرتت دچارم؟


1390/8/7

بندشوی /بهسود2