بی تو من...
بی تو من...
سلام!
دوباره آمدم
که باتو
گفتگو کنم
ازحال و وضع تو
دوباره جستجو کنم
گل تفکر و تعقلم
که زرد گشته است
به گفته های خوب تو
سبز نموده شست وشو کنم
بی تومن کویر تشنه ام
برگ درکنار دشت
فتاده ام
از درخت فتاده ام
بی تومن نه مرده ام
نه زنده ام
درمیان مرگ وزندگی
با درد در دست وپنجه ام
بی تو من شبم
که ماهتاب نیست
بی تو من سگم!
که آب ونان
جای خواب نیست
بی تو من!
پرنده ای بی درخت
مسلمان بی نماز
ملای بی کتاب
یعنی بی تو من!
هیچ-
هیچ-
هیچ-
درست مثل خودم
۱۳۹۰/۲/۱۰
بندشوی بهسود۲