دل آواره

به ذهنم خیمه افراشته خیال قامت  میترا

به قلبم خانه ی مریم به چشمم کلبه ی عذرا

 

یکی هربارمی آیدبه تن پیراهن ازمهتاب

یکی داردبه دامن سیب، در دستش گل رویا

 

اگرمیترا بتابد قریه ذهنم شود روشن

اگرمریم بیاید می شود دل غرق در دریا  

 

به مهتاب به عذراخانه می سازم کنارهم

دل آواره از کوه خیالم می روم بالا

 

نمی دانم چه باید کرد؟ دل را بر کی بسپارم ؟

به مریم یا به میترا، یا به چشم روشن عذرا

 

1390/4/5بندشوی _بهسود2