عیدانه

الا مریم حضورت می رسم بادسته های گل

خزان خاطرت را می نمایم غرق در سنبل

 

 بیایم من به  موهای قشنگت شانه می آرم

  به دستت ساعت و انگشتری عیدانه می آرم


برایت روسری از تکه های آسمان دارم

برایت کفش از گلبرگهای ارغوان دارم


 برای خاطرت گلدسته های یاسمن دارم

و از گلهای صحرایی برایت پیرهن دارم

 

       
تو را من می برم  تا سر زمین روشن مهتاب
   

 به دستانت زحل چینم به دامانت گل شبتاب


برایت درجوار خانه ی مه خانه می سازم

 

تو را شمع و خودم را دور تو پروانه می سازم

 



**      **       **        **

به روز  عیدمی آیم که تا در محضر مردم

ز دستت گیرم و دل بسته گیهایم شود معلوم


بگویم دوستت دارم که تاجان در بدن باشد

تمام عمر، من از مریم و مریم ز من باشد


  
1390/5/23
بندشوی بهسود2

  


تصادم


وقتی من درقریه با چشمت تصادم می کنم

 آب میشم دست وپای خویش راگم می کنم

 

بی توقف چشم می دوزم به چشمان شما

چشمهایم رابه چشمت نازنین زوم می کنم

 

وقتی سربازان پلکت می دود درجان من

لاجرم با جنگ جویانت تفاهم می کنم

 

من که می خواهم تو باشی تا بتابی دربرم   

سرنوشت عاشقی را با تو معلوم می کنم

 

بال پروازم تو هستی از حضور روشنت 

زندگی را غرق دریای تبسم می کنم


       

1390/5/19ََ

بندشوی بهسود