پناه جو
اگرچه دست و پایم بسته در زنجیرو زولانه
گرفته از لبم لبخند و دل را کرده ویرانه
بریده سر تمام ساکنان شهرک دل را
تعارف می کند خون را به جای چای صبحانه
دل آواره و ویران دو دستم بسته درزنجیر
بسویت بازمی گردم "پناهم می دهی یانه "
بسویت بازمی گردم "مسیری راه جلریزم"
فراهم کن برایم درکنار خانه ات خانه
بیا یک لحظه جاری کن به یک لبخند زیبایت
به روی برگ احساسم شکوه رقص پروانه
1390/7/30
بندشوی / بهسود2
اگرچه دست و پایم بسته در زنجیرو زولانه
گرفته از لبم لبخند و دل را کرده ویرانه
بریده سر تمام ساکنان شهرک دل را
تعارف می کند خون را به جای چای صبحانه
دل آواره و ویران دو دستم بسته درزنجیر
بسویت بازمی گردم "پناهم می دهی یانه "
بسویت بازمی گردم "مسیری راه جلریزم"
فراهم کن برایم درکنار خانه ات خانه
بیا یک لحظه جاری کن به یک لبخند زیبایت
به روی برگ احساسم شکوه رقص پروانه
1390/7/30
بندشوی / بهسود2
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۰ ساعت 9:3 توسط احسان الله احسان
|