ازكتابچه اي سيانوشته هايم
بیاامشب ....
بیا امشب بیا یاراغم ازحد فزون دارم
دوچشم اشک ریزان ودل دریای خون دارم
بیا امشب زروی مهریک لحظه لیلی شو
برایت یک سبد قصه من ازدشت جنون دارم
توشیرین واربتاب امشب زقصرماهتابیت
که من فرهاد وارآهنگ کوبیستون دارم
14/6/1388
قیامت«1»
قیامت روزپرسشی گنا هست
حساب وسنجشی اعمالهاهست
بشینم ای ستم گر رو برویت
زنم فریاد گویم بی وفا هست
فيامت 2
قیامت روزموعود میعاد است
خلایق جمله درپای حساب است
درآن صحرای پرشور وهیاهوی
ترا ای بی وفا گوچه جواب است
11388/4/12
+ نوشته شده در چهارشنبه هجدهم اسفند ۱۳۸۹ ساعت 15:9 توسط احسان الله احسان
|
احسان الله احسان هستم فرزند عبدالله انصاری نواسه ی حاجی سناتور بندشوی ،درسال 1368خورشیدی زندگی دچارم شد،در قریه بندشوی ولسوالی مرکزبهسود ولايت وردك راه رفتن را یادگرفتم ،مكتب رادرهمان جا خوانده ام