ازكتابچه اي سيانوشته هايم
زیباشدی امشب
نمي دانم توآدم ياكه ازشهرپري هايي
قسم برحضرت رویت ترامهتاب می خوانم
اگریک باردیگرپیش چشمانم تو بنمایی
لباسی آبی راچون آسمان درتن توپچیدی
ستاره دربغل،مهتاب دردامن،زحل دردست می آیی
ولی آن چادری آبی بمثل تکه ای ابراست
که پنهان می کنی باآن رخ ماه ودل آرایی
گزارش میدهدامشب بتوآژانس مجنونی
دل رابرده ای سرقت توبایک نازلیلایی
15/6/1388
تویی خورشیدی صبح وماه شامم
تویی ای بی وفا دردل مدامم
توهستی گلشنی عمروجوانی
نخواهد رفت بویت ازمشامم
13/5/1389
بزن پلکی که ازتومی نویسم
که ازآن چشم وابرومی نویسم
دوچشمت بازکن برمن ببین تو
که رازچشم آهو می نویسم
* *
توخون دررگ رگ شعری منی دختر
غزل ها یی مرا بال وپری دختر
دوچشمت خالق شعروغزل هایم
نگاهای توهست پیغمبری دختر
****
برایت عاشقانه می سرایم
غمم را صادقانه می سرایم
غم باشدکه درقلبم زندجوش
به شکل یک ترانه می سرایم
26/11/1389