نگاربی وفا...

 

نگاربی و فادارم که ازمن ننگ می آرد     

زچشمش دشنه می ریزدزدستش سنگ می بارد

 

فریب چشمهایش خوردم ومن هیچ نداستم

که ازقول وقرارش حیله ونیرنگ می بارد

 

به راه زندگی بنگرتفاوت من واو را        

مه تخم عشق می کارم اوتخم جنگ می کارد

 

اوبااغیار می رقصدولی بامن می جنگد     

که این کارش جهان رابرسرمن تنگ می آرد

 

به من اوتحفه می آرد تماماً دردوغم هارا

وبراغیارم ازگلشن گل هفت رنگ می آرد

 

 

2010/1/18

 

 

چرا اول زمن پیمان گرفتی

دلم را ازهمه خوبان گرفتی

 

مرابا دردوغم کردی گرفتار

خودت دنبال رقیبان گرفتی

 

24/5/1386